اومدن سبا جون
گل من امروز صبح با يه خبر عالي از خواب بيدار شديم صداي هيجان بابايي و ماماني مي اومد كه انگار با يه شگفتي شادي آفرين تو خونه مواجه شده بودن.... عزيزم اين همه شور هيجان به دليل حضور سبا جون بود كه طبق معمول خودش زودتر از تاريخي كه به عنوان برگشت اعلام كرده بود اومده بود ....نيمه هاي شب با هماهنگي پري كوچولو پاورچين پاورچين داخل خونه شده بود و حالا .... دلم مي خواست از شادي اشك شوق بريزم دلم مي لرزيد... آخه نفسم، وقتي سبا جون مي رفت سفر واقعا دوريش رو تحمل مي كرديم واسه همين معلومه كه برگشتش مملو از شور و شعفه اما از شما بگم ديگه خيلي شفاف اومدي رو دور گلابي جونم با شكم گنده ماماني داري اعلا...