هلیاهلیا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

نازبانوی مامان بابا

دیگه داستان ویار هم کامل شد

1390/5/22 10:47
نویسنده : مامان سارا
315 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم راستش این چند وقته خیلی باهات حرف نمی زنم... فکر بد نکنی گلم... حالم میزون نیست...

 

 اوایل دل پیچه و خستگی وخواب ناآروم بود... اما حالا خدا رو شکر چرخ زدن تو خواب برام بدون درد شده ولی ویار ...

 ۱ تا ۵/۱ کیلو وزن کم کردم...

نگران نیستم اما یه بارداری مسالمت آمیز وسوسه انگیز تره... امیدوارم زودتر ذائقه ام به حالت نرمال برگرده... امیدوارم...

جدا از این حرف ها حالا می فهمم علت برخی افسردگی ها بارداری چیه؟

۵ شنبه رفته بودم آزمایشگاه مورد تایید دکترم - روبروی یه بیمارستان تو منطقه عباس آباد...

جایی که دلم نمی خواد هرگز دیگه قدم بذارم... دل آدم از بیماری ها به درد می اومد... اما چیزی که آزارم داد نگرانی از بابت سلامتی تو بود.... اینقدر فشار روحی سنگینی بهم وارد شد که درجا با حال نامیزون زنگ زدم به بابا و پیش از اینکه بعضم بترکه کلی تهدیدش کردم که دیگه این جور جاها باید همراهم باشه و بعد از ترس هق هق زدن موقع جواب به تماس های پی در پی بابا که چی شده گوشی رو خاموش کردم  و تحمل کردم تا رسیدم خونه....

خدا مامانی گلم رو حفظ کنه که با حرف هاش کلی آرومم کرد.... با کلی تمجید از دانش پزشکی روز و قیاس این رنج مادران گذشته و حال...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)